نوشته شده توسط خامه پرست در سه شنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۱ |

نوشته شده توسط خامه پرست در پنجشنبه ۹ دی ۱۳۸۹ |
خرگوش

برای خرگوشم چه اسمی پیشنهاد می کنید؟

نوشته شده توسط خامه پرست در شنبه ۷ آذر ۱۳۸۸ |

تقی فاضلییکی از دوستانم گفته بود که می خواهد به دیدنم بیاید. منتظرش بودم. وقتی آمد پیرمردی هم همراهش بود. کسی که خیلی دلم می‌خواست او را از نزدیک ببینم و با او هم صحبت شوم.. رمان‌نویسی که تا کنون ده‌ها عنوان کتاب چاپ کرده یا آماده چاپ دارد. مشهورترینش رمان ترلان است. در شروع صحبت‌ها دوستم تذکر داد که بلند صحبت کنم تا گوش تقی بتواند بشنود. می‌ترسیدم با پیرمرد خرفتی طرف باشم اما به محض این که شروع به صحبت کرد، او را بسیار با نشاط و هوشیار یافتم. به دقت به وقایعی اشاره می‌کرد و نکاتی را می‌گفت که بی‌تردید نشان از درک موقعیت داشت. خوب و پشت سر هم حرف می‌زد. نگران بودم که در موضوعات کهنه و قدیمی مثل حذب توده و مسائل سیاسی گذشته‌های دور صحبت کند ولی خوشبختانه بیشتر حرف‌ها درباره‌ی نویسندگی و رمان بود. تولستوی را بزرگترین رمان نویس می‌دانست و بدش نمی‌آمد کمی از رمان‌هایی که نوشته تعریف کند. امیدوارم در پست‌های بعدی بیشتر راجع به او بنویسم.

نوشته شده توسط خامه پرست در شنبه ۲ آبان ۱۳۸۸ |

شلمچهاین جا شلمچه است؛ البته پس از گذشت بیست سال از عملیات کربلای5 در نوزده دیماه 1365. به نظر شما چفيه بهم می‌آد؟

 

 

رندی دیدم نشسته بر خنگ زمین؛

نه کفر و نه اسلام و نه دنیا و نه دین.

نه حق، نه حقیقت، نه شریعت، نه یقین؛

اندر دو جهان، که را بُود زهره‌ی این؟

 


ادامه مطلب
نوشته شده توسط خامه پرست در سه شنبه ۱۴ فروردین ۱۳۸۶ |
کوهستان شمال زنجان، کوه گاوازنگ 
نوشته شده توسط خامه پرست در شنبه ۱۵ مهر ۱۳۸۵ |
19 سالگی قبل از رفتن به سربازی 
نوشته شده توسط خامه پرست در پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۵ |
امن ترین و راحت ترین اتاق دنیا 
نوشته شده توسط خامه پرست در شنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۵ |
در حوزه هنری. هنگام شروع کار نشریه نسیم 
نوشته شده توسط خامه پرست در شنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۵ |
با مهران در اتاقم یادگار زمستان84
نوشته شده توسط خامه پرست در پنجشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۸۴ |
شام صدای زنجان در کاروانسرا سنگی
نوشته شده توسط خامه پرست در چهارشنبه ۲ آذر ۱۳۸۴ |