معرفی کتاب ذهن‌ها چگونه تغییر می‌کنند: علم شگفت‌انگیز باور، عقیده و متقاعدسازی

دیوید مک رینی در کتاب ذهن‌ها چگونه تغییر می‌کنند چگونگی باور کردن مسائل و چرایی ادامه دادن و کنار گذاشتن باورها و عقاید را بررسی می‌کند. این کتاب راهنمایی برای تغییر ذهنیت خود و دیگران بدون دست‌کاری فریب‌کارانه و اجبار بلکه از طریق همدلی و گفت‌وگو است. وب‌سایت پورچلایت در سال 2022 این کتاب را به‌عنوان کتاب سال بازاریابی و فروش معرفی کرد.

افراد و گروه‌های مختلف عقاید و باورهای خود را درست‌ترین و بهترین شیوه‌های توصیف جهان می‌دانند. این باعث می‌شود که تغییر باورهای دیگران کار دشواری به نظر برسد. دیوید مک رینی (David McRaney) در کتاب ذهن‌ها چگونه تغییر می‌کنند (How Minds Change) با اشاره به ارتباط عمیق بین مغز، ذهن و فرهنگ چرایی پافشاری افراد بر باورهایشان را شرح می‌دهد. او با مثال‌هایی از سیاست، مد، شبکه‌های اجتماعی و باورهای مذهبی نشان می‌دهد که راه‌های زیادی برای اثرگذاری بر ذهن، باورها و اعتقادات دیگران وجود دارد. از نظر دیوید مک رینی راز تأثیرگذاری و اقناع در شناخت کارکردهای زبانی و شیوه‌های گفت‌وگو نهفته است.

بسیاری از پژوهشگران معتقدند که فضای فکری جهان بیش‌ازپیش دو قطبی شده است. مکانیسم‌های خودفریبی در چنین شرایطی بسیار پرکاربرد هستند. دیوید مک رینی تلاش می‌کند نشان دهد که حتی سرسخت‌ترین مؤمنان نیز می‌توانند درنهایت ممکن است نظرات خود را تغییر دهند زیرا بخش زیادی از باورها نه بر اساس استدلال‌های منطقی که تنها از طریق فرایندهایی شکل گرفته‌اند که افراد ناخودآگاه برای فریب خود مورد استفاده قرار می‌دهند. در کتاب ذهن‌ها چگونه تغییر می‌کنند با روایت یکی از اعضای سابق کلیسای باپتیست وستبورو آشنا می‌شویم که بحث‌های توئیتری باعث دگرگونی افکارش و کاهش رویکردهای افراط‌گرایانه‌ی در او شده است. دیوید مک رینی سراغ توطئه‌باورهایی می‌رود که از اعتقادات خود دست کشیده‌اند و نشان می‌دهد که با استفاده از شیوه‌ی درست گفت‌وگو می‌توان بسیاری از باورهای افراطی رایج در جامعه را منسوخ کرد.

نقش داستان‌گویی در تغییر ذهن و اعتقادات یکی از مسائلی است که توجه دیوید مک رینی را به خود جلب کرده است. او در کتاب ذهن‌ها چگونه تغییر می‌کنند با ارجاع به نویسندگانی مانند ویل استور (Will Storr) نشان می‌دهد که در بیشتر مجادله‌ها کسی پیروز می‌شود که داستانی بهتری را برای دیگری یا شنوندگان تعریف کرده است. مناظره‌های انتخاباتی یکی از مثال‌های جالب برای اثبات این واقعیت است. برخورد مغز با روایت داستانی و استدلال منطقی به گونه‌های متفاوتی است و افراد باید با توجه به موضوع، هدف و محیط شیوه‌های متنوعی از مباحثه را تمرین کنند. دیوید مک رینی معتقد است که اقناع و متقاعدسازی نه تلاشی برای شکست حریف فکری و نه برتری اخلاقی است. او تأکید می‌کند که قبل از مباحثه باید اهداف خود را برای طرف مقابل مطرح کنیم. اگر ما به‌قصد تغییر عقیده‌ی یک نفر وارد گفت‌وگو شویم به‌سختی موفق خواهیم شد. بهترین راه برای پیش بردن یک گفت‌وگوی سازنده تلاش برای درک افکار، انگیزه‌ها و نیت‌های طرف مقابل است.

اگر افراد فکر کنند که موضوع یکی از طرفین این است که آن‌ها ساده‌لوح، متوهم، احمق و یا عضو یک گروه کج‌فهم و بد هستند، قطعاً مقاومت خواهند کرد و تمام استدلال‌های منطقی و علمی بی‌فایده خواهد بود. دیوید مک رینی با مثال‌های فراوانی نشان می‌دهد که اگر خود فرد نخواهد، نمی‌توان او را برای تغییر نظراتش ترغیب کرد. کتاب ذهن‌ها چگونه تغییر می‌کنند تکنیک‌هایی را برجسته می‌کند که بر انگیزه‌های فردی تمرکز می‌کنند و لزوماً به دنبال نفی باورهای دیگران نیستند. مردم به اعتقادات خود پایبند هستند زیرا اعتقاد داشتن به یک باور قبلی هزینه‌ی روانی کمتری را به همراه دارد و افراد در چنین شرایطی بیشتر احساس امنیت می‌کنند.

کتاب ذهن‌ها چگونه تغییر می‌کنند بینش‌های روشنگری در ارتباط با واقعیت و مفاهمه ارائه می‌کند. این کتاب توسط میلاد سبزه‌آرای لنگرودی به فارسی ترجمه شده و انتشارات اندیشه آگاه آن را منتشر کرده است.

نوشته شده توسط خامه پرست در سه شنبه ۶ تیر ۱۴۰۲ |

داستان نشان دادن گام به گام رخدادهایی شدنی است که در جهانی پنداری برای افرادی درگیر، پیش آمده و مایه دگرگونی شوند.

بنابر این، داستان دربرگیرندة:
1- افراد و شخصیت‌های درگیر و گرفتار و دارای دغدغه
2- توصیف یا نشان دادن گام به گام و گیرا(با تعلیق)
3- رخدادهای شدنی یا وقایع ممکن‌الوقوع و باورپذیر
4- ساخت یک جهان پنداری و دنیای خیالی
5- ایجاد حرکت یا تغییر و دگرگونی در شخصیت‌‌ها یا دنیای داستان.

نوشته شده توسط خامه پرست در چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹ |
 مقدمه
کلمه خرافات همواره با زمینه سیاسی و اجتماعی هر کشور پیوند دارد به همین جهت ارائه تعریف دقیق از آن به سختی امکان‌پذیر است. خرافه را هر نوع عقیده نامعقول و بی‌اساس تعریف کرده‌اند. حقوق‌دانان نیز برای تمایز قایل شدن بین خرافات از دیگر باورها به مفهوم انسان معقول متوسل می‌شوند و بر این اساس خرافه چنین تعریف می‌کنند: هر عقیده و عملی که آدمهای معقول و تحصیل کرده آن را خرافی می‌شناسند.
ادامه مطلب
نوشته شده توسط خامه پرست در جمعه ۷ مرداد ۱۳۹۰ |
آشنايي با فرايند حل مسئله


يكي از مسائل پنهان در فرايند حل مسئله گرايش به تجزيه و تحليل بيش از حد موضوع است. در بسياري موارد براي حل مسائل سازماني نيازمند ابزاري مثل قلم و كاغذ و همچنين قدري آرامش براي تفكر و بحث و گفتگو در مورد مشكلي كه با آن مواجه شده ايم، هستيم. اما صرف نظر از نوع و وسعت مسئله سازماني، نكات زير را بايد براي حل كليهء مسائل به كار برد:
1.     تشخيص و تعريف مسئله. بايد ديد ماهيت مشكلي كه پيش رو داريم چيست و چه اهميت و آثاري براي عملكرد سازمان ما دارد. پاسخ صحيح به اين سوالات مي تواند تعيين كند كه كدام نحوهء برخورد با مسئله متناسب تر است؛ به طور مثال، مي توان ديد كه بايد مسئله به صورت گروهي حل شود يا فردي و يا اينكه چه اولويتي را به خود اختصاص مي دهد.
2.     جمع آوري و پردازش اطلاعات. در اين مورد بايد بدانيم كه چه اطلاعاتي مورد نياز است، چه اطلاعاتي در دسترس است و چه اطلاعات تكميلي ممكن است مورد احتياج باشد. كمبود اطلاعات ارائه راه حل را با مشكل مواجه مي سازد. اطلاعات بيش از حد نيز مسئله را مغدوش مي كند.
3.        ارائهء راه حل هاي ممكن. ديدي اكتشافي نسبت به فرايند حل مسئله اتخاذ نماييد تا بتوانيد طيفي از راه حل هاي ممكن را ايجاد كنيد.
4.     ارزيابي گزينه ها. براي ارزيابي گزينه ها و راه حل هاي موجود بايد معيارهايي را درنظر گرفت. اين معيارها مي تواند مالي، زماني، سازماني و يا عملكردي باشد اما امكان مقايسه بين راه حل ها را ارائه مي دهد. با مقايسه نتايج معيارها مي توانيد تصميم بگيريد كدام روش مناسب تر است.
5.     تصميم گيري و اطلاع رساني. بعد از نيل به راه حلي مشخص، بايد آن را با افرادي كه درگير اجرا هستند درميان بگذاريد تا از سردرگمي هاي بعدي ممانعت به عمل آورده و فرايند اجرا را تسهيل نماييد. در اين مرحله جلب مشاركت مجريان مي تواند به موفقيت اجرا بيافزايد.
6.     اجراي راه حل. زمان بندي انجام امور اجرايي و موعد مشخص براي هر مرحله از كار را تعيين كنيد. بعد از اين مرحله تنها كاري كه باقي مي ماند اين است كه اطمينان حاصل كنيد همهء امور به موقع و سروقت انجام مي شود و موانع اجرايي مراحل مختلف برداشته شود.
7.     ارزيابي تصميم. بعداز اجراي برنامه مي توان تاثيرات آن را ارزيابي نموده و مشخص نمود كه آيا پي آمدهاي حاصله در حد انتظار بوده است و يا اينكه مسائل جديد تري به وجود آمده كه مي بايد حل شوند.
قدم هاي فوق در انواع فرايندهاي حل مسئله به كار مي رود، اما راهكارهايي براي تكميل آنها نيز وجود دارد. برخي از مسائل نيازمند راه حل هاي خلاقانه هستند كه تنها از طريق اتخاذ تكنيك هاي مختلف همچون طوفان مغزي و يا تحليل نسبت قابل حصولند.
به همين خاطر بايد بدانيم كه با چه نوع مسئله اي مواجهيم، برنامه ريزي شده يا برنامه ريزي نشده.
مسائل برنامه ريزي شده مسائلي هستند كه مدير مداوماً با آنها روبروست. اين مسائل اگر پيچيده و نيازمند بررسي دقيق تر باشند، بازهم از آنجا كه سابقه دار هستند مي توان با رجوع به رويه هاي موجود سازماني آنها را حل كرد. نمونه هايي از اين دسته باگ هاي برنامه هاي كامپيوتري، مسائل حقوق ودستمزد پرسنل، و يا مشكلات مالي هستند. برنامه ريزي خطي، نظريه صف، تكنيك هاي درخت تصميم همگي روش هايي براي حل اين گروه از مسائل محسوب مي شوند.
مسائل برنامه ريزي نشده مسائلي هستند كه فاقد سيستم يا رويه مشخصي بوده و به سادگي نمي توان راه حل مناسب را براي آنها تشخيص داد. در اين زمره از مسائل مي توان به فرايند توسعه محصول جديد اشاره داشت. يكي از تكنيك هاي موثر براي حل اين سبك از مسائل روش حل خلاقانه مسائل است كه طوفان مغزي را نيز شامل مي شود. برخي ديگر از تكنيك هاي حل مسئله در اين خصوص عبارتند از تحليل علت و معلولي و تحليل پارتو.
منبع: Business Strategy

نوشته شده توسط خامه پرست در دوشنبه ۶ تیر ۱۳۹۰ |
اخلاقعدالت و انصاف
محبت و عشق
رهايی و آزادی
واقعيت و حقيقت
حرمت و حيثيت
نوشته شده توسط خامه پرست در شنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۹ |

بغض و کینه یا احساس دروغین
نوعی اراده‌ی سرکش در وجود ما هست که ما را برآن می‌دارد که به تدریج رابطه‌ای را که برایمان مهم و حتی حیاتی است رد، طرد، خرد یا تخریب کنیم. بغض یا کینه به صورت: «مرگ بر...»، «انتقام!»، «تاوان آن را خواهی داد» و... بروز می‌کند.
وقتی دچار بغض می‌شوم، کور، کر، خشن، ناتوان، کودک‌گونه، سانسورچی و ترسناک می‌شوم. از درون منفجر می‌شوم و به هیچ کس اجازه نمی‌دهم که به رنجی که می‌برم نزدیک شود. خشونت غالباً جلوه‌ای از ناتوانی است.
سرچشمه عمیق بغض و کینه کمبودهای دوران کودکی است، کمبودهای واقعی یا خیالی. بغض زاده‌ی برآورده نشدن آرزوهاست. آنچه گفته‌ام شنیده نشده است، زندگی‌ام آن‌طور که می‌خواهم نیست. دنیا همانند میدان جنگی است که با محرومیت‌ها مین گذاری شده باشد. مین‌هایی نظیر: رد کردن، بی‌پاسخ ماندن و عدم تفاهم که از روی آن‌ها قدم بر می‌داریم. خشم، فرار یا خشونت غالباً احساسی است که همانند یک پرده در برابر خودم و علیه شخصی دیگر می‌کشم تا آنچه را که به من آسیب می‌رساند نبینم و نشنوم. این احساسات حائل موجب رفتارهای دروغین می‌شود که امکان زیستن در سطح احساسات واقعی را از من می‌گیرد.
نقش بز اخفش به شخصی داده می‌شود که بیشترین امید و انتظار را به او بسته‌ایم. این شخص نزدیک باید مرا درک می‌کرد، به من کمک می‌کرد و از من پذیرایی می‌کرد. والدین، همسران و فرزندان موضوع اصلی کینه‌های عمیق هستند.
به هنگام نشخوار عواطف، ما در رابطه با یک موقعیت ارتباطی معین فقط به یکی از عناصر آن می‌نگریم و به آن اعتراض می‌کنیم. در بغض، لذت نشخوار عواطف و تکرار بی‌وقفه یکمراحل و یک محاوره‌ی خیالی وجود دارد که مانع از فراتر رفتن از آن می‌شود.
حل مسئله امروز بیشتر از طریق تشخیص شیوه‌ای که به این بغض استمرار داده می‌شود انجام می‌شود.
موقع آن رسیده است که تو را ترک کنم؛ تو ای بغضی که از مدت‌ها پیش همراه منی، بغض مورد علاقه من!

 

نوشته شده توسط خامه پرست در جمعه ۶ فروردین ۱۳۸۹ |

در وجود هر یک از ما مجموعه‌ای از احساسات متضاد و رفتارهای درونی و عمیق هست که انگل‌وار بر خلاف ما عمل می‌کنند. اگر بخواهیم روابطمان تکامل یابد و عمیق‌تر شوند باید با این خرابکار درونی مواجه شویم و انرژی آنها را تغییر دهیم.  برای توصیف این رفتارهای ارتجاعی از هفت عملکرد خرابکارانه نام می‌برند (این موارد در عین حالی که گاه می‌توانند حیاتی و خلاقانه باشند اغلب مخرب‌اند):

1- خود محروم کردن:

اکثر ما دچار احساس محرومیتی پنهان هستیم. گاهی این احساس کمبود آن چنان قابل ملاحظه می‌شود که حتی نیازهای فوری خود را نیز فراموش می‌کنیم و با بالا گرفتن احساس محرومیت به جستجوی جبرانی کمبودهای قدیمی که به مثابه‌ی پُر کردن چاهی بی‌انتهاست می‌پردازیم. بدین ترتیب از زمان حال و اضطرار مربوط به آن غافل می‌شویم. محرومیت‌های عاطفی در جسم و روح کودک ثبت شده و در بزرگسالی موجب محروم کردن خود می‌شوند. احساس محرومیت اغلب میل به «داشتن» به دنبال دارد؛ داشتن معشوق، همسر، دوستان زیاد، شریک، والدینی که این طور یا آن طور باشند و آنچه را نیاز دارم به ما بدهند و...

انتظار جادویی ارضاء شدن -«من دلم می‌خواهد  نیازهایم بدون آن که درخواستی بکنم، یا آنها را ابراز کنم، توسط دیگران برآورده شوند»- و ایده‌آلی کردن انتظارات، احساس محرومیت را افزایش می‌دهند. -«چیزی باید به من داده می‌شد که داده نشده است...» بعضی با وجود این که می‌دانند پول برای خوشبختی کافی نیست در راه پول درآوردن خود را از خوشبختی محروم می‌کنند. گاه ما خود را از استراحت، از تفریح و صمیمیت و حتی عشق محروم می‌کنیم. البته تشخیص صحیح آنچه خود را از آن محروم می‌کنیم خیلی آسان نیست.

2- بغض: ( در پست بعدی)...

نوشته شده توسط خامه پرست در شنبه ۸ اسفند ۱۳۸۸ |
111  مصاحبه ویژه نامه باران با رقیه جعفری رئیس ستاد بانوان حامیان  مهندس میرحسین موسوی

توضیح: امیدوارم این مصاحبه جالب که مربوط به انتخابات ریاست جمهوری اخیر است مورد توجه مخاطبین این وبلاگ قرار گیرد. لازم به ذکر است که یک- درج این مصاحبه با اجازه خانم جعفری انجام می گیرد و دو- مسائل مطرح شده در این مصاحبه الزاما نقطه نظرات نویسنده این وبلاگ نیست.


ادامه مطلب
نوشته شده توسط خامه پرست در پنجشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۸ |

معرفي و بررسي اجمالي كتاب «نبايد بميري» نوشته‌ي نازخند صبحي

«نبايد بميري» كتابي است درباره‌ي گونه‌اي از مرگ. عنوان فرعي كتاب «بررسي علل و انگيزه خودكشي در ايران و جهان » است. نازخند صبحي به عنوان روزنامه‌نگاري فعال و دلسوز، از دير باز معرف جامعه‌ي فرهنگي شهر زنجان بوده است. كتاب مذكور نيز در همين شهر توسط انتشارات نيكان كتاب (هشت دوره ناشر فعال استان زنجان) در زمستان سال 1387 منتشر شده است.

يكي از ويژگي‌هاي بارز كتاب كه آن را از پژوهش‌هاي مشابه ديگر مجزا و مشخص مي‌كند، روايت‌ها و حكايت‌هايي است كه به تناسب هر بخش از كتاب آورده شده‌اند. مطالب كتاب با نظم و قاعده‌اي مشخص طبقه‌بندي شده‌اند كه استفاده و مراجعه به آن را راحت كرده است. در فصل اول به تعريف و سابقه‌ي تاريخي مساله‌ي خودكشي، تا نظريه‌هاي روانكاوي مربوط به آن پرداخته شده است. فصل دوم به خودكشي در ايران اختصاص داده شده و در فصل سوم علل و انگيزه‌هاي خودكشي مورد بررسي قرار گرفته است.

در فصل چهارم از گروه‌هاي مستعد خودكشي و در فصل پنجم از انواع خودكشي و ابزارهاي آن سخن به ميان آمده است. و در نهايت، فصل ششم، كوششي است در پي جستجوي راه‌كاري براي حل اين مساله و درمان آن.

از ديگر ويژگي‌هاي اين كتاب ارائه‌ي نظرات كارشناسان در قالب مصاحبه‌هايي كوتاه است. اين ويژگي در كنار روايت‌ها و حكايت‌هايي از خودسوزي و خودكشي افراد، شكل مستند و زنده‌اي به كتاب داده است، چنان چه آمار و اطلاعات خشك و رسمي، كه در لابه لاي نوشته‌ها مي‌توانست خواننده را خسته كند، زياد به چشم نمي‌آيد. محدود نكردن بررسي مساله‌ي خودكشي به محدوده‌ي جغرافيايي خاص موجب شده تا به دور از شائبه‌ي برداشت‌هايي كه موجب قضاوت‌هاي اجتماعي يا سياسي از متن كتاب مي‌شود علل و انگيزه‌هاي رواني و اجتماعي مساله‌ي خودكشي به طور علمي و جهان شمول، مورد ارزيابي قرار گيرد.

با وجود نثر زيبا و خواندني نازخند صبحي، عدم رعايت يك دستي در نوشته موجب شده گاه با عبارات گنگ و تعريف نشده‌اي مواجه شويم كه خواندن متن را كند و گاه متوقف مي‌كند. اگر برخي عبارات تخصصي در حوزه‌ي روان‌شناسي يا جامعه‌شناسي و مردم‌شناسي با توضيح يا حتي زيرنويسي همراه مي‌شد بيشتر موارد ابهام را در متن كتاب رفع مي‌كرد. گاهي هم جمله‌هاي بلند با چندين فعل، درك مطلب را دچار مشكل مي‌كند كه با بازنويسي يا ويرايشي دقيق‌تر مي توانست برطرف شود.

ارائه آمار و ارقام و اعداد در ميان متن كتاب گاه از يكي دو صفحه فراتر مي‌رود در صورتي كه در اين گونه موارد استفاده از نمودار مي‌توانست علارقم آسان كردن و تلخيص متن، موجب تسهيل در درك آمار ارائه شده گردد.

آوردن گزارش‌ها و حكايت‌هايي از قربانيان خودكشي گرچه يكي از محاسن اين كتاب به حساب مي‌آيد اما نحوه‌ي ارائه آن بدون پاراگراف‌بندي و تكنيك‌هايي كه به جذابيت يك روايت كمك مي‌كند و همچنين تسلط لحني احساساتي و رمانتيك كه بيشتر يادآور مطالب ژورناليستي است تا پژوهشي، مي‌توانست با كار بيشتر بر روي روايت‌ها، تاثيري بيش از اين بر جاي بگذارد.

لحن و نگرش مولف كتاب در متن، چنانچه حتي از نام كتاب (نبايد بميري) نيز بر مي‌آيد نسبت به مساله‌ي خودكشي بي‌طرفانه نيست. اين قضيه در برخي از قسمت‌هاي متن موجب به وجود آمدن لحني شعاري شده است كه بيش از آن كه تاسف خواننده را بر انگيزد، آه و تاسف مولف را به نمايش مي‌گذارد.

كتاب، منابع نسبتاً زياد و جامعي دارد كه نشان‌گر كوشش و دقت مولف است. اين امر موجب شده تا بسياري از اطلاعات ارائه شده در متن كتاب براي خوانندگان، تازه و قابل توجه باشد.

با توجه به اهميت موضوع مورد بررسي در اين كتاب، مطمئن هستم بسياري از اهل كتاب، دوست خواهند داشت اين كتاب را به عنوان كتابي خواندني و به نوعي مرجع در قفسه‌ي كتابخانه خود داشته باشند.

نوشته شده توسط خامه پرست در جمعه ۲ اسفند ۱۳۸۷ |

ادبیات داستانیادبیات داستانی اصطلاحی نامعین است. اگر ادبیات را در کل، شامل دو نوع عمده‌ی شعر و داستان بدانیم ادبیات داستانی هم به اندازه ادبیات شعری و همین طور ادبیات حکایتی و ادبیات خاطره‌ای و ادبیات طنزی، بی‌معنی است. اصطلاح ادبیات داستانی اشاره به ادبیاتی دارد خارج از حوزه‌ی ادبیات. مثل این است که در خانواده‌ای شامل پدر و مادر و فرزندان، بگوییم خانواده‌ی پدری (یا خانواده‌ی مادری) که به معنی خانواده‌ای است خارج از این خانواده. از طرف دیگر علوم نیز زیرمجموعه‌هایی دارد ولی ما نمی‌گوییم علوم فیزیکی یا علوم شیمیایی و علوم هندسی و... بلکه فقط می‌گوییم فیزیک، شیمی، هندسه و...

نوشته شده توسط خامه پرست در چهارشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۷ |

چه قدر داستان داستان‌های سیزده کلمه‌ای یا داستان‌های نحس، کوششی است برای جواب دادن به این سوال که یک داستان چه قدر می‌تواند کوتاه و موجز باشد اما همچنان داستان باشد. ابتدا نیاز داریم شناخت و تعریفی دقیق و فنی از داستان، ارائه دهیم یا استخراج و استناد کنیم؛ هرچند بنابر گستردگی و تنوع داستان این کار کمی مشکل به نظر می‌رسد. با این حال اگر نتوانیم درک ساختاری و ملموسی از داستان در دست داشته باشیم دیگر تفاوت و تشخصی بین متن‌هایی نظیر طرحواره و لطیفه و چیستان و خاطره و دیگر متن‌هایی که در ظاهر می‌توانند خیلی شبیه داستان باشند وجود نخواهد داشت، مطلبی که ممکن است بسیار غم انگیز باشد یا موجب بلبشویی نظیر آن چه اکنون در داستان‌نویسی وجود دارد گردد.

اگر بخواهم از بسیاری حرف‌های مقدماتی در باب داستان کوتاه به دلیل تکرارشان در نشریات و کتاب‌های متعدد بگذرم به سخن ای.ام.فورستر می‌رسم که گفته است: «بله، خوب بله، رمان قصه‌ای می‌گوید». می‌توان این سخن را در مقیاسی کوچکتر به داستان کوتاه هم تعمیم داد، همان طور که هربرت گـُلد در مقاله‌اش درباره‌ی داستان کوتاه که در کنیون ریویو منتشر شد نوشته است: «داستانگو باید قصه‌ای برای گفتن داشته باشد، نه آنکه با نثری شیرین خواننده را بفریبد.»

پس زمانی که بگویم داستان قصه‌ای را تعریف می‌کند (می‌گوید)، هنوز دو سوال اساسی قابل پی‌گیری است. اول این که قصه چیست؟ و بعد این که تعریف کردن یعنی چه؟

قصه نقل وقایع است به ترتیب زمانی و سببی (با توجه به این که تسلسل زمانی و سببی کارکردی یکسان دارند). به این ترتیب اگر نقل کردن و تعریف کردن را مترادف و هم معنی در نظر بگیریم، سوال بعدی این خواهد بود که واقعه چیست؟

جرالد پرینس در دستور زبان قصه‌ها می‌نویسد: واقعه واحدی است ساختاری که می‌توان آن را در جمله‌ای از نوع ساده خلاصه کرد که در اصطلاح زبان‌شناسی، گشته‌ای از کمتر از دو زنجیره‌ی اولیه‌ی مجزا از هم باشد. بنابراین جمله‌ی «آدم گفت که همه‌اش تقصیر حوا بود» واقعه‌ای واحد را بیان می‌کند؛ اما «آدم حوا را نکوهش کرد که او را به خوردن سیب ترغیب کرده بود» بیان دو واقعه است.

اما برای ساختن یک قصه به حداقل چند واقعه نیاز است؟ پرینس می‌گوید: تا سه یا چهار واقعه با هم جمع نیایند، و دست کم دوتای آن‌ها در زمان‌های متفاوتی رخ نداده باشند و با هم رابطه‌ی سببی نداشته باشند قصه‌ای در کار نخواهد بود. کلود برمون هم مجموعه‌ی ضروری سه واقعه یا مرحله‌ی گسترش را توالی ابتدایی می‌نامد. «حوا گازی به سیب زد و بعد آدم هم همین کار را کرد» یک قصه نمی‌سازد؛ اما در عبارت «حوا گازی به سیب زد و بعد، به اصرار او، آدم هم همین کار را کرد، در نتیجه آن دو دیوانه شدند و همدیگر را گاز گرفتند» سه واقعه و توالی منطقی لازم برای ساخت قصه وجود دارد هرچند برای آن‌که قصه‌ی جالبی شود کافی نیست.

در جستجو برای مفهوم تعریف کردن به مقوله‌ی دیگری نیز بر می‌خوریم: روایت. روایت گفتاری درباره‌ی سیر وقایع است و از نظر ساختاری گذر از یک وضعیت متعادل به وضعیتی نامتعادل و برگشت به وضعیت متعادل. حضور عمل روایت در داستان به ما کمک می‌کند تا وجه تمایزی بین طرحواره  که شامل یک وضعیت ثابت است با داستان قائل شویم.

و اما انکدوت یا ساختار دو بخشی (ساختاری با دو واقعه) که از طرفی شامل لطیفه و از طرف دیگر حکایت می‌شود: احمد اخوت در «لطیفه‌ها از کجا می‌آیند» می‌نویسد: لطیفه متنی است که از دو بخش معرفی و لُبّ مطلب تشکیل شده است که در آن نوعی تضاد، ناهمگونی، غافلگیری و یا پیوندی غیر منتظره می‌بینیم. حکایت نیز مانند لطیفه گزارش سرراست و نه چندان منسجم وقایع (واقعی یا خیالی) عجیب است. و از این جهت ساختاری دو بخشی دارد که شامل مقدمه و نتیجه‌ است. اگر رویکرد لطیفه ایجاد خنده و مطایبه است رویکرد حکایت رویکردی آموزشی است در جهت متنبه کردن و گوشزد کردن.

بنابراین اجمالاً می‌توان گفت زمانی که در متنی یک واقعه‌ داریم و در یک وضعیت به سر می‌بریم با طرحواره مواجهیم. زمانی که دو واقعه در کار باشد با یک ساختار انکدوتی مواجهیم. و تنها زمانی متنی به نام داستان خواهیم داشت که حداقل سه واقعه داشته باشیم، طوری که دوتای آن‌ها در زمان‌های متفاوتی رخ داده، با هم رابطه‌ی سببی داشته، و در آن شاهد گذر از وضعیتی به وضعیت دیگر باشیم.

 

منابع:

داستان کوتاه/یان رید/ فرزانه طاهری

لطیفه ها از کجا می‌آیند/احمد اخوت

دستور زبان داستان/ احمد اخوت

بوتیقای ساختارگرا/ تزوتان تودوروف/

نظریه های روایت/ والاس مارتین/ محمد شهبا

 

داستان های ۱۳ کلمه ای که در پست های قبلی می بینید نمونه هایی است که از مجموعه کنار گذاشته شده اند بنابراین نمونه های مورد نظر این مقاله نیست.

نوشته شده توسط خامه پرست در دوشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۶ |

 نوشتن داستان کوتاه کوتاهنوشتن

·         مارگ مک‌آلیستر

·         برگردان محمدعلی خامه‌پرست

 

نوشتن داستان کوتاه کوتاه بیشتر شبیه نوشتن شعر است تا داستان. به این معنی که هر کلمه باید حساب شده، و هر جمله، در جهت پیش برد داستان باشد.

١- بند آغاز، مهمترین بخش داستان کوتاه است. خوانندگان‌تان را با آن مجذوب کنید و در کنش در حال گسترش داستان‌تان درگیر سازید.

٢-  در بند آغاز داستان باید:

ـ زمینه را آماده کنید

ـ شخصیت اصلى را معرفى كنید

ـ خلق و خوی شخصیت اصلى، سن تقریبى و هدف یا مسئله‌اش را آشكار كنید

ـ نشان دهید که اتفاق جالبی در شرف وقوع است

٣- با یك شخصیت شروع كنید و بگذارید شما را با خود به جایی كه می‌خواهد ببرد. بعد وقتی داستان نوشته ‌شد، ویرایشش كنید، شكل بدهید و نثرتان را محکم کنید.

٤- ببینید داستان، داستان چه كسی است؛ یك زاویه دید انتخاب كنید و تا آخر به آن بچسبید.

٥- شخصیت‌هایتان را مجبور نکنید با کلماتی صحبت کنند که به آن‌ها نمی‌آید یا در اعمالی درگیر شوند كه مناسب با شخصیت‌شان نیست.

٦- از توصیف‌ مفصل زمینه (زمان و مکان) پرهیز كنید. یک تصویر آنی و زنده به خواننده بدهید. چند واژه یا عبارت قدرتمند می‌تواند كارایی زیادی داشته باشد.

٧- از همان رویکرد شرح ظاهر شخصیت بهره ببرید. از کلماتی که تخیل خواننده‌ها را راه می‌اندازد استفاده کنید و بگذارید خودشان جاهای خالی را پر كنند.

٨- سعی کنید از طرح‌هایی که به تصادف‌ وابسته‌اند اجتناب کنید، همین طور سوء تفاهمی که در صورت گفتگوی شخصیت‌ها با هم می‌توانست برطرف شود. (به این ترتیب شما نویسنده‌ی خوبی خواهید شد که رضایت خواننده را فراهم می‌کند.)

٩- بسیاری از داستان‌های کوتاه شبیه لطیفه هستند: به یک پیچ یا نکته منتهی می‌شوند. مشکل‌ترین قسمت، ارائه‌ی منصفانه‌ی سرنخ‌ها به خواننده است طوری که پایان، بیش از حد بدیهی نباشد.

١٠- نشان دهید که شخصیت‌تان رشد یا به طریقى تغییر کرده، به درک جدیدی از مردم یا خود رسیده است؛ درسى را یاد گرفته است؛ رفتارش را تغییر داده است.

نکته:

اگر شخصیت‌تان به چیز مهمی پی ببرد، مطمئن شوید او از خلال کشمکش یا یک درس حسابی، به این درک رسیده است، نه به جهت ضعف، "آه، خدای من! من احمق قبلاً به آن راه اصلاً فكر نكردم!"

١١- به احساسات خوانندگانتان متوسل شوید. همه ما باخت، مصیبت، ناامیدی، رنجش را می‌شناسیم، اطمینان پیدا ‌كنید که احساسات، کارایی نیرومندی در داستانتان دارد.

١٢- کلمه به كلمه‌‌ی گفتگو باید حساب شده باشد. از تعارفات معمول نظیر:"امروز حال شما چطور است؟" اجتناب کنید. بگو مگو‌ها را بنویسید؛ بگذارید کنش‌ها در كلمات مناسب جا بگیرند. و به یاد داشته باشید که نیازمند نشان دادن هستید نه گفتن.

براى مثال، اگر بنویسید:

"مارسیا حقیقتاً از حرف‌های او خشمگین بود. هنگامی که فریاد زد، من نمی‌توانم آنچه را گفتید باور کنم! از اینجا بیرون بروید! صورتش از خشم سرخ شد."

به این ترتیب ده كلمه تلف كرده‌اید. به سادگى مى‌توانستید بگویید:

صورت مارسیا از خشم سرخ شد. "من نمى‌توانم آنچه را گفتید باور کنم! از اینجا بیرون بروید!"

١٣- وقتی زمان ویرایش رسید به یاد داشته باشید که هر کلمه باید در خدمت پیش برد داستان باشد. بله، مى‌دانم قبلاً این را گفته‌ام، اما ارزش دارد صد بار دیگر هم گفته شود چون یكى از سخت‌ترین کارهای یك نویسنده قیچی کردن است. شما کار دشواری در پیش دارید.

هر چیز غیرضرورى، مطلبی با بیان ضعیف یا بیش از حد مفصل، را قیچی كنید. در داستان کوتاه کوتاه، احتمال زیادی دارد آنچه حذف می‌کنید بیشتر به درد فروش کارتان بخورد تا آنچه نگه داشته‌اید.

١٤- آنچه را (به بازار) ارائه کرده‌اید، بخوانید. دردناک است اما بیشتر نویسنده‌ها با آن کنار می‌آیند و بی‌خود جوش نمی‌زنند.

١٥- برای شرکت در مسابقات داستان كوتاه، با دقت از درستی وضعيت‌ آغاز داستان مطمئن شوید.

--------------------------------------------------

www. writing4success.com\writing the short-short story منبع:

نوشته شده توسط خامه پرست در شنبه ۴ اسفند ۱۳۸۶ |

داستانبا ظهوراینترنت، سردبیران نشریات به داستان‌هایی كه كوتاه‌تر بودند و مطالعه‌شان بر صفحه‌ی كامپیوتر آسان‌تر بود، توجه بیشتری نشان دادند. در زیر به چند اصل كه در نوشتن اين گونه داستان‌ها، به تنهایی یا در كنار هم كاربرد دارند، می‌پردازيم:

 

١. ایده‌هاى كوچك انتخاب كنید

موضوع‌های ساده را از بین موضوع‌هایی كه احتیاج به پرداخت بیشتری دارند، انتخاب كنید. برای پرداختن به روابط پیچیده بین والدین و فرزند، شما به یك داستان بلند نیاز دارید؛ به جنبه‌های كوچك‌تر این موضوع پیچیده بپردازید. به عنوان مثال به احساس كودك، وقتی او را در گفتگو به حساب نمی‌آورند یا وقتی كه به همراه پدر و مادر بی‌حوصله‌اش در اتومبیل نشسته است. ایده‌های كوچك انتخاب كنید و آن‌ها را بپرورانید.

 

۲. مقدمه‌چینى نكنید

هنگام نوشتن داستان كوتاه كوتاه ، بیهوده صفحات را با توضیحات و مقدمه‌های ورود به داستان پر نكنید. سعی كنید تمام این مقدمه‌ها را در یك پاراگراف خلاصه كنید و مستقیما بروید سر اصل مطلب كه همان بزنگاه داستان است. اين نوع از داستان‌ها معمولاً بر حادثه‌ی واحدی (كه در بیشتر موارد همان بزنگاه داستان است)، تكیه دارند.

 

۳. داستان را از بطن اتفاق آغاز كنید

داستان را از بطن اتفاق آغاز كنید. به عنوان مثال مردی در حال دویدن است و بمبی در مسیر حركت او قرار دارد؛ شرح بیشتری از جزئیات لازم ندارید. خواننده خودش می‌تواند جاهای خالی‌ داستان را پر كند.

 

٤. روى تصویر مركزی داستان تمركز كنید

تصویر قدرتمندی پیدا كنید و آن‌ را به عنوان تصویر مركزی داستانتان قرار دهید؛ به عنوان مثال تصویر غروب غم‌انگیز آفتاب در خیابان وارتون، چنان صحنه تاثیرگذاری را می‌سازد كه از هزار كلمه گویاتر است. داستان در كنار تصویرها شكل می‌گیرد.

 

٥. از تعلیق مناسب بهره بگیرید

یك معمای كوچك، جذابیت داستان را تا انتها حفظ می‌كند. خواننده داستان شما نمی‌تواند حدس بزند كه چه حادثه‌ای در حال شكل‌گیری است. این بهترین طعمه است تا او را تا انتهای داستان بكشانید. به این ترتیب خواننده، داستان را با خاطره‌ خوش و حس لذت به پایان می‌برد.

 

۶. از ارجاعات بینا متنی استفاده كنید

با بهره‌گیری ازارجاع به داستان‌ها و اتفاق‌های مشهور و شناخته شده، می‌توانید از بكاربردن كلمات و توضیحات غیراضافی، پرهیزكنید. از اتفاق‌های تاریخی و وقایع آشنای دنیای ادبیات بهره بگیرید. اگر داستان شما بر عرشه‌ی كشتی تایتانیك اتفاق می‌افتد، از شرح دادن بسیاری ازجزئیات و اتفاقات بی‌نیاز هستید. تاریخ و جیمز كامرون پیش ازاین، این‌ كار را برای شما انجام داده‌اند. ضمناً مراقب باشید كه از پرداختن به جزئیات اساسی داستان غافل نمانید. در این‌صورت، داستان شما گنگ و نامفهوم خواهد شد و خواننده‌تان قدرت استنتاج نخواهد داشت.

 

٧. سعی كنید كه پایان داستانتان جذاب باشد

پایان پركشش به نویسنده اجازه می‌دهد كه ضربه ‌اصلی داستان را در انتهای آن قرار دهد. داستان‌های كوتاه كوتاه معمولا داستان‌هایی با پایانی پركشش هستند؛ زیرا در این‌ دسته از داستان‌ها فرصت كافی برای ساختن شخصیت‌ها و وقایع چند وجهی و پرداختن به آن‌ها در یك پروسه طولانی، در اختیارنیست.

داستان‌های كوتاه كوتاه معمولا همچون لطیفه‌ها ساده‌اند و برای تاثیرگذاری از ضربه ‌نهایی استفاده می‌كنند.

 

(اصل اين مطلب را زمانی از وبلاگي برداشتم كه الان يادم نيست. كمی دستكاريخلاصه و عمومی‌اش كرده‌ام؛ چرا كه ارائه فورمول و روش‌های صريح برای نوشتن مشوق خوبی داستان‌نويسان است.)

نوشته شده توسط خامه پرست در شنبه ۲۸ مهر ۱۳۸۶ |

آفتابهدر این سرزمین  تعدادی شاعر و نویسنده هست که کارشان نوشتن داستان و گفتن شعر است. کارشان را خوب بلدند و سرشان به نوشتن و خواندن گرم است، یک عده دیگر اما کارشان نوشتن داستان و گفتن شعر نیست و اصلا از این کارها بلد نیستند  اما به طور عجیبی به این مقوله گیر می‌دهند و هی ادای نویسنده و شاعر از خود در می‌آورند و در پز دادن و ژست گرفتن استادند.


ادامه مطلب
نوشته شده توسط خامه پرست در پنجشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۶ |

تصویر در شعر نو امروزتصویر در شعر نو امروز، برخاسته از ترکیبات و همسایگی‌های تازه کلمات است. این گونه تصویر، جلوه‌ای‌ست زبانی، و منظره‌ایست که در چهارچوب ابزار زبان وجود و حیات می‌یابد. این تصویر، تصویر کشف است و نه تقلید.

 


ادامه مطلب
نوشته شده توسط خامه پرست در دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۸۵ |

عمران صلاحیقلب مهربان عمران‌ صلاحي‌ شاعر و طنزپرداز معاصر نتوانست بيش از اين دنيا را تاب بياورد و در سحرگاه روز چهارشنبه، 12 مهرماه 85 برای همیشه از کار بازماند تا صلاحی براي هميشه 60‌ساله بماند.

«گريه در آب» اولين مجموعه شعر عمران صلاحي بود و يك هفته‌اي از انتشار آن نمي‌گشت كه توسط اداره سانسور حكومت پهلوي از بازار جمع‌آوري مي‌شود. كتاب سرآخر با  جرح و تعديل فراوان در سال 57 با حذف چند شعر تجديد چاپ مي‌شود.


ادامه مطلب
نوشته شده توسط خامه پرست در پنجشنبه ۲۷ مهر ۱۳۸۵ |

«این مطلب به فرموده حامد صمدی برای ویژه نامه نشریه البرز خرم نوشته شده و درج آن در جای دیگر موجب ناخرسندی مشارف خواهد بود»

«شعر جوان استان زنجان» چهاردهمین مجموعه از سری مجموعه شعر «دفتر شعر جوان» است که با مدیریت محمدرضا عبدالملکیان منتشر می‌شود. عبدالملکیان در مقدمه‌ی این دفتر بعد از اشاره به مشکلات انتشار شعر و برخورد انحصاری با استعدادهای جوان در عرصه شعر می‌نویسد: «دفتر شعر جوان در پی آن است که همان معدود استعدادهای بیرون دایره را شناسایی کند. با دقت و وسواسی خاص، بهترین‌‌ها را برگزیند.» و همچنین  یکی از اهداف تهیه و چاپ گزیده شعر شاعران جوان استان‌ها را «ارائه نمونه‌هایی خوب از شعر شاعران جوان و سعی در معرفی بهتر آن‌ها» عنوان می‌کند.

 


ادامه مطلب
نوشته شده توسط خامه پرست در دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۸۵ |

در بررسي کتاب «شکل‌‌هاي ناتمامي» شمس آقاجاني

 

aشكل هاي ناتماميکتاب «شکل‌هاي ناتمامي» شمس آقاجاني بيش از آن که کتابي مستقل با چهارچوب نظري‌ي خاص باشد، چنان‌چه نام فرعي‌ي "تئوري و نقد ادبي" را هم بر خود دارد، حاصل گردآوري مطالب و مقالات پراکنده‌ي مولف است. يعني اين که محوريت مطالب کتاب بيشتر بر گرده‌ي نام مولف است و نه  اقتضاي خود مطالب کتاب. يادم مي‌آيد در مقدمه‌ي کيميا و خاک، رضا براهني (که اتفاقاً شمس آقاجاني نيز شاگرد وي بوده است) در مورد هويت مستقل کتاب اشاره مي‌کند که "کيميا و خاک"‌ را ابتدا به قصد اين نوشته که موخره‌اي بر کتاب طلا در مس باشد ولي ناگهان ديده که مطلب دور برداشته و نمي‌تواند آن را بر گرده‌ي کتاب ديگري سوار کند: «کتاب استقلال مي‌طلبيد، پرچمي به نام خود مي‌خواست و بالاخره استقلال خود را کسب کرد ... هر کتابي جداگانه شکل مي‌گيرد و هستي مستقلي دارد.»

اما بخشي از اين کتاب(مورد بررسي ما) مانند کتاب‌هاي متعدد سال‌هاي اخير و کم‌شمار سال‌هاي گذشته،  گردآوري مقالاتي است که در نشريات مختلف، گاه به سفارش مدير مسئولي که مثلاً مطلبي در مورد بزرگداشت فلان شاعر و شاعره مي‌طلبيد نگاشته شده و حال جواز حضور در کتابي مستقل يافته است.


ادامه مطلب
نوشته شده توسط خامه پرست در دوشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۵ |
فرق بين تاريخ و شعر : تاريخ چيزی را که بوده‌است، توصيف می‌کند و شعر چيزی را که ممکن‌است‌باشد؛ برای همين در ايران هميشه مردم در انتظار چيزی که ممکن‌نبود رو‌بهسوی شعر آوردند.
نوشته شده توسط خامه پرست در شنبه ۱۷ بهمن ۱۳۸۳ |